هوا آنقدر تمییز و پاک و با طراوت بود که احساس میکردیم با هر نفسی که فرو میبریم موجی وصفناپذیراز حیات و زندگی وارد بدن ما میشود و با هر بازدم تیرگی و خستگی از بدن ما دور میشود. احساس شادی و نشاط وجود همه ما را پر کرده بود. بساط صبحانه را به کمک چند نفر از اعضای گروه آماده کردیم، کتری تجربه دیدهی سیاهی را روی آتش گذاشتیم و با اشتهایی متفاوت با روزهای قبل شروع به خوردن صبحانه کردیم. حبیب که ظاهراً از موقعیت به وجود آمده نهایت لذت را میبرد، بدون مقدمه گفت چرا هر روز به طبیعت نیاییم و از آن لذت نبریم، لحظه اول همهی ما گفتهی او را قبول داشتیم که واقعاً بیشتر باید از این طبیعت خدادادی بهره ببریم، اما بعد از چند لحظه که به خود آمدیم متوجه شدیم که هیچکدام از ما بیکار نیست و شاید در طول هفته تنها روزهای تعطیل و یا روزهای محدودی را بتوانیم به دامن طبیعت بیاییم و از آن لذت ببریم. اما بقیه روزهای هفته را در محل کار و در خانه سپری میکنیم. پس چه کار باید بکنیم. امین گفت؛ پس حداقل همهی روزهایی را که بیکار هستیم در طبیعت میگذرانیم. اما دوباره مشکلاتی وجود داشت، اولاً ما فقط روزهای محدودی را در هفته بیکار هستیم، ثانیاً بیکاریهای ما روزهای مشترکی نیست، ثالثاً بعضیها اصلاً بیکاری ندارند. محمد یکی دیگر از دوستان که همه قبول داشتیم از ما با تجربهتر و موفقتر است و با وجود مشغله کاری بیشتر از ما از زندگی لذت میبرد، در یک جمله کوتاه اما پر معنی گفت: «ما نباید از طبیعت فقط لذت ببریم بلکه باید شیوه لذت بردن را از آن بیاموزیم» برای لحظهای همه با هم ساکت و بیحرکت شدیم. انگار مغز همه ما به یک باره قفل کرده بود و از فهم جملهای که دوستمان گفت عاجز شده بود. موضوع برای من هم جالب بود وارد بحث شدم و از محمد خواهش کردم موضوع را بیشتر برایمان توضیح دهد. چون همه ما از طبیعت لذت میبردیم اما به این فکر نکرده بودیم که میتوانیم از آن لذت بردن را نیز بیاموزیم. عبدالله گفت چاییتان را بخورید سرد نشود، هنوز برای صحبت کردن زیاد فرصت داریم. چایی را خوردیم و از اینکه چیزهای جدیدی را میآموختیم خوشحال بودیم. محمد گفت دوستان یادتونه چند روز قبل یه پیام کوتاه به نام «اتوبوس تکامل» براتون فرستادم، یه بار دیگه پیام را براتون میخونم بعداً بیشتر در این موضوع بحث خواهیم کرد. «وقتی سوار اتوبوس میشی، حتی اگه هیچ جایی رو هم بلد نباشی، اگه مقصدت ایستگاه آخر باشه، نگرانی برای کجا پیاده شدن معنایی نداره!! هستی هم دایماً درحال حرکته، حرکت به سوی بالاترین نقطه یعنی تکامل، من و تو هم قسمتی از آن هستیم، پس نگران نباش !! از اضطراب کار مهیا نمیشود، سیل از دویدن است که دریا نمیشود.» دوستان ما بیشتر عمرمان را در حال تلاش و کسب روزی و تعامل با اعضای خانواده و اطرافیانمان هستیم و این ممکن نخواهد بود مه از کارهایمان دست برداریم و هرروز به طبیعت بیاییم و از آن لذت ببریم بلکه ما باید از طبیعت لذت بردن را بیاموزیم. طبیعت به ما میآموزد، خالق هستی همچنان که طبیعت را بر اساس هدایت تکوینی خود به سوی تکامل هدایت میکند ما را نیز بر اساس هدایت تشریعی به همان مسیر یعنی تکامل هدایت میکند، اما طبیعت را ببینید که چقدر با آرامش و اعتماد به خالقش در این مسیر حرکت میکند، هیچ عجلهای برای طی این مسیر ندارد، هیچ نگرانی و اضطرابی بابت این که آیا میتواند این مسیر را بپیماید یا نه ندارد. ولی ما بعضی اوقات بهخاطر مشغول شدن به امورات زندگی هدف را از یاد میبریم و در این مسیر با اضطراب و سراسیمه حرکت میکنیم. طبیعت به ما میآموزد، هرچند عمر دراز هم داشته باشیم مرگ و فنا حتمی است، اما این مرگ و فنا همیشگی نیست بلکه زندگی پس از مرگ نیز وجود دارد. طبیعت به ما میآموزد، زندگی پس از مرگ دنبالهی زندگی دنیا است، بطوری که اگر در دنیا مثل گل زندگی کنیم پس از مرگ نیز مانند گل خواهیم بود، و اگر مثل خار باشیم پس از مرگ نیز مانند خار خواهیم بود. چون در طبیعت ندیدهایم که در زندگی پس از مرگ از خارستان، گل و از گلستان، خار سر برآورد. طبیعت به ما میآموزد، هر چیز در جای خود زیباست و ترکیبی از این زیباییها طبیعت زیبا را میسازد. رودخانهی زیبا، گل، کوه، سنگ، سبزهزار و... همه با هم تکمیل میشوند و این طبیعت ناب را میسازند. ما هم در جهان هر کدام در جای خود زیبا هستیم و از حسادت و کینه و بغض و زیرپاخالی کردن و مسخره کردن همدیگر و... زیبا نمیشویم. طبیعت به ما میآموزد سنگهایی که سیلی آب را تحمل میکنند، صاف و صیقلی خواهند شد پس باید در مقابل مشکلات زندگی صبور باشیم تا تندیسی از زیبایی شویم. طبیعت به ما میآموزد که به همه نفع برسانیم تا بعداز فرسودگی و حتی بعداز فنا نیز ذکر خیرمان باقی بماند، مگر ندیدهاید که ما حتی زمستان نیز طبیعت را میستاییم و آرزوی بارش برف و باران میکنیم تا به دیدار بهاری نو و طبیعتی زیبا شاد شویم. محمد گفت: دوستان نمیخواهم یکی یکی همهی درسهایی را که از طبیعت میتوانیم بیاموزیم برایتان تشریح کنم. فقط میخواهم بگویم از بحثهای قبلی به این نتیجه رسیدیم که تنها روزهای محدودی را میتوانیم به دامن طبیعت بیاییم و از زیباییهای آن لذت ببریم، اما میتوانیم از طبیعت درسهایی بیاموزیم که تمام زندگی ما سرشار از لذت و پاکی و صداقت و آرامش باشد. نویسنده: صابر تیموری- اشنویه
نظرات
شنو
13 اسفند 1390 - 02:57با سلام. واقعا قشنگ و عالي بود.دستتون درد نكنه.نوشته تون مثل طبيعت زيبا و پر معنا بود.
بدوننام
29 تیر 1391 - 01:10سلام دستتون درد نکنه بادوستان خواندیمو واقعا تذت بردیم امیدوارم در کارتون موفق باشید